سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سبز روح
جمعه 90 اسفند 12 :: 7:49 صبح ::  نویسنده : سارا صدر

یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش ازدواج کنه ،دوست داشتن تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که 5 ساله دفتر خاطرات داره و همچیزشو توش می نویسه ، این آقا هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!چشمک


از فردای اون روز نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش ، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش ...
اونم هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ پسری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ...پوزخند

بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن آقای دوست پسر ، دفتر خاطراتو بُرد تقدیم ایشون کرد ... آقای دوست پسر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سرش کوبید و گفت :
منو چی فرض کردی؟مدرک داشتن

اینکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟باید فکر کرد

و اینگونه بود که دوست من هنوز مجرد است...دلم شکست  


خیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار

 




موضوع مطلب :