سبز روح آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ
جمعه 90 اسفند 12 :: 7:49 صبح :: نویسنده : سارا صدر
یکی از دوستام با یه پسر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش ازدواج کنه ، از فردای اون روز نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش ، من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم ، 10 جور خودکار واسش عوض کردم ، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...، چایی ریختم روش ... اونم هم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ پسری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ... ![]() بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن آقای دوست پسر ، دفتر خاطراتو بُرد تقدیم ایشون کرد ... آقای دوست پسر در ایکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سرش کوبید و گفت : منو چی فرض کردی؟ ![]() اینکه سالنامه 1390 هست! تو 5 ساله داری تو این خاطره می نویسی؟ ![]() و اینگونه بود که دوست من هنوز مجرد است... ![]() ![]() ![]() ![]()
موضوع مطلب : |
||