سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سبز روح
سه شنبه 90 بهمن 25 :: 4:14 عصر ::  نویسنده : سارا صدر

باران که می‌بارد ،

میل در آغوش کشیدنت و بوسیدنت افزون می‌شود

و شعله‌های سرکش این میل جانم را می‌سوزاند.

زیر باران می‌روم و خیره به آسمان آرزو می‌کنم:

ای کاش کنارم بودی دلارام من، زیر این باران دوشادوش هم و دست در دست هم...

عاشقتر از همیشه، شیداتر و دیوانه‌تر...

فارغ از همه بایدها و نبایدهای عالم، فارغ از حس پشیمانی و پریشانی...

شاید مست مست، شاید مدهوش و مخمور، شاید... آری رها... رها

از همه بندهای این جسم و این عالم، رها از همه خط قرمزها و تابلوهای ممنوع...

رها از هر چه قانون و قاعده و محدوده... تو نیز عاشق‌تر و شیداتر... تو نیز مخمور و مست...

اندکی عاشقانه‌تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده‌ام تا بوسه‌ بارانت کند...

باران




موضوع مطلب :